داستان عشقی
داستان عشقی


 

اولین گام:
حدود یه هفته بود که توی شرکت کار می کردم ولی هنوز حرفی از رابطمون نزدم.
یک فکر بود که همش آزارم می داد ، یعنی محمد منو که هر لحظه وساعت جلوی چشماش بودم رو یادش نمیومد؟
تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم وقتی بیکاره برم وچند لحظه ای باهاش صحبت کنم.
محمد خیلی کیک شکلاتی دوست داشت ، منم از این فرصت استفاده کردم و با یه فنجون چایی ویه کیک شکلاتی رفتم داخل اتاقش...
سرشو گذاشته بود روی میز ، با این که در زدم ولی انگار نشنیده بود. صداش کردم:
        آقای همتیان....
نه، حسابی خواب بود ولی من نمی تونستم صبر کنم تا بیدار بشه چون یه ساعت دیگه جلسه داشت وباید
می رفت. رفتم پیشش و گفتم:
        آقای همتیان براتون چایی آوردم.
سرشو از روی میز برداشت وچشماشو باز کرد.
چشماش قرمز شده بود ، انگار دیشب نخوابیده بود. با صدای گرفته گفت:
         ممنون خانم نصیری ، چرا خودتونو تو زحمت انداختید؟
گفتم:
        می دونستم کیک شکلاتی دوست دارید براتون آوردم.
پیش خودم گفتم الان میگه شما از کجا می دونستید ولی انگار نه انگار...
خواستم سر حرفو باز کنم گفتم:
        مثل اینکه دیشب نخوابیدید؟
گفت:
        آره ، دیشب اعصابم خرد شده بود . مادرم پاشو کرده تو یه کفش که برام زن بگیره.
        من هنوز گذشتمو درست وحسابی به یاد نیاوردم خیلی زوده که بخوام ازدواج کنم.
با این حرفش همه دنیا رو سرم خراب شد، با این که اصلاَ به ازدواج با محمد فکر نمی کردم ولی داغون
شدم. از ملیحه خانم انتظار نداشتم ، اون که بی قراری های منو می دید، اون که می دونست چقدر دوستش
دارم ، اون دیگه چرا؟؟؟
هر چقدر برای نزدیک شدن به محمد بیشتر تلاش می کردم ازش دورتر می شدم.
ساکت بودم و داشتم بهش نگاه می کردم که گفت:
        راستی شما از کجا می دونستید که من کیک شکلاتی دوشت دارم؟
من که بغض گلومو گرفته بود گفتم:
        خودتون بهم گفته بودید.
گفت:
        یادم نمیاد!
بغض داشت خفم می کرد چشمام پر از اشک شده بود و دیگه نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم. گفتم:
         تو چی رو یادت میاد...؟
اشکم سرازیر شد...
محمد بهت زده بهم نگاه می کرد، این نگاهش خیلی برام آشنا بود همون نگاهی که مدت ها دلتنگش بودم ولی
این اشکای مزاحم به چشمام اجازه نگاه کردن نمی داد.
محمد گفت:
        خانم نصیری چی شده؟
        تو رو خدا گریه نکنید ، بگید چی شده؟
دست و پاشو گم کرده بود، نمی دونست چیکار کنه. یه لیوان آب پر کرد و داد دستم وگفت:
        حرف بزن خانم نصیری ، آخه چی شد یه دفه؟
         تو حرفاتون گفتید: تو چی رو یادت میاد!
         منظوتون چی بود ، مگه چیزی رو بايد یادم بیاد؟
کمی آب خوردم و با اين که خیلی سخت بود جلوی اشکامو گرفتم و گفتم:
        خیلی نامردی محمد...
         می دونی چند وقته دوریت شب و روزمو ازم گرفته؟
         آخه تو باید همه رو به یاد بیاری به جز من...
        این بود اون دوستت دارمات ، این بود همون عشقی که مدام ازش حرف می زدی؟
       تو که بی من نمی تونستی ؛ چی شد پس؟؟؟
محمد هاج وواج نگاهم می کرد ، توقع داشتم که یه چیزی بگه ولی دریغ از یک کلمه ؛ گفتم:
        باشه ، ساکت باش!
       من دیگه به سکوتت عادت کردم.
گفت:
        من گیج شدم، به خدا چیزی از حرفاتون سر در نمیارم.
        من شما رو می شناختم؟
گفتم:
        می شناختی؟
        من وتو با هم دوست بودیم تا اینکه تو رفتی امارات و بعد هم اون حادثه که منجر به فراموشیت شد...
گفت:
         من چجوری باید مطمئن بشم، از کجا بفهمم شما راست میگید؟
گفتم :
        من فردا بهت ثابت می کنم.
بلند شدم که برم سرکارم وقتی دم در اتاقش رسیدم گفتم:
        محمد خیلی دلم برات تنگ شده بود.
انگار یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود ، یه نفس عمیق کشیدم و نشستم روی صندلیم و دعا
می کردم که همه چیز برگرده به وضعیت اول.



جمعه 16 دی 1390برچسب:,

|
 


به وبلاگ داستان عشقی خوش آومدین. حتما بخونید که پشیمون نمیشید. خوشحال میشم نضراتون رو بخونم!

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

افسانه

 

دی 1390

 

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان عشقی و آدرس dastan1116.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سرطان عشق
تک ستاره ی من
کاش.........
عشق ابدی
i love you shahrzad
داستان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

كد موسيقي براي وبلاگ

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->